(مصطفی رضی کاظمی)
در زمان ناصرالدین شاه وزراء و امراء و رجال قوم در آشپزخانه به آشپز کمک میکردند. آنها که در رأسشان صدراعظم قرار داشت، با وجود آن که از آشپزی مطلقاً چیزی نمیدانستند و در واقع کاری از آنها ساخته نبود، دو وظیفهی مهم بر عهده داشتند: یکی آنکه چهارزانو بر زمین نشینند و مثل خدمههای آشپزخانه بادنجانها را پوست بکنند. دیگر آنکه این بادنجانها را پس از پخته شدن دور قابهای آش و خورشت بچینند.
شادروان عبداللّه مستوفی میگوید «من خود عکسی از این آشپزان دیدهام که صدراعظم مشغول پوست کندن بادنجان بود و سایرین هریک به کاری مشغول بودند». این آقایان و رجال و بزرگان طوری حساب کار را داشتند که بادنجانها را موقعی که شاه سری به چادر آنها میزد دور قاب میچیدند و مخصوصاً دقت و سلیقه به کار میبردند که بادنجانها را به طرزی زیبا دور قابها بچینند تا مسرت خاطر ناصرالدین شاه فراهم آید و نسبت به مراتب اخلاص و چاکری آنان اظهار تفقَّد و عنایت فرماید!
در هر صورت از آن تاریخ بود که مردم به افراد متملق و چاپلوس «بادنجان دور قابچین» گفتند و این اصطلاح رفته رفته به صورت ضربالمثل درآمد.
«کلاهش پس معرکه است»
در ایران قدیم معمول بود که دراویش و شعبدهبازها در سرچهارراهها و گذرگاهها معرکه میگرفتند و چند چشمهبازی میکردند، یعنی هنرها و شعبدهبازیهای خود را ضمن اظهار مطالب مشروحی به تماشاچیان نشان میدادند و به فراخور اهمیت هنری که عرضه میکردند از تماشاچیان مبلغی پول بنام «چراغالله» دریافت میکردند. کارشان شعبدهبازی، مسئلهگوئی، مارگیری، مناقب خواندن و شرح معجزات پیامبر اسلام و اولیای دین، عملیات پهلوانی، قصهگوئی و از این قبیل بود.
شکل و ترکیب معرکهگیری به این ترتیب بود که درویش با شعبدهباز وسط چهارراه یا گذرگاه سفرهای پهن میکرد و با کمک دستیارش مشغول شعرخوانی و سئوال و جواب میشد که آن را در اصطلاح معرکهگیران «شیداللهی» میگفتند. اطراف این سفره تا مسافت یک الی دومتر کاملأ باز بود و جزو حریم درویش معرکهگیر محسوب میشد که هنگام انجام برنامه درآن رفت و آمد میکرد. خارج ازاین محوطه تماشاچیان مجاز بودند دایرهوار بایستند و هنرنمائیهای معرکهگیر را تماشا کنند. چنانچه بر تعداد تماشاچیان افزوده میشد، درویش معرکهگیر دایرهها صف اول و دوم و سوم را مینشاند تا بقیهی تماشاچیان که دیرتر رسیده و عقب جمعیت ایستاده بودند بتوانند بساط معرکهگیری را ببینند و از نقالیها و علمیات و شیرینکاریهای معرکهگیر استفاده کنند.
از معرکهگیران معروف ایران یکی لوطی غلامحسین بود که با استفاده از فن شعبدهبازی پنبه میبلعید و پارچه هفت رنگ از دهان خارج میکرد! تخم کبوتر در کلاهش میگذاشت و کبوتر ازآن پرواز میداد! دستمال را میسوزانید و یا ساعت بغلی را ظاهرأ خرد میکرد آنگاه از جیب و بغل تماشاچیان بیرون میآورد و ...
بساط معرکهگیری در ایران قدیم آنقدر طرفدار داشت که هر کس کوشش میکرد در صف اول خودش را جا بدهد و هنرنمائیهای معرکهگیر را بهتر تماشا کند. گاهی اتفاق میافتاد که یکی از تماشاچیان که درصف جلو نشسته بود با اطرافیان اختلاف پیدا میکرد و یا رفتاری از او سرمیزد که واس معرکهگیر را پرت میکرد. در اینموقع یکی ازتماشاچیان برای دفع شّر این شخص مزاحم، که در صف اول نشسته بود، کلاه او را برمیداشت و پس معرکه پرتاب میکرد. پیداست که صاحب کلاه برای بدست آوردن کلاهش از معرکه خارج میشد و دیگران جایش را میگرفتند و به این شکل از شرّش خلاص میشدند.
عبارت «کلاه را قرص نگه داشتن» نیز از همین بساط معرکهگیری مایه گرفته و به کسانی میگفتند که کلاهشان را قرص و محکم بر سر با دست نگاه میداشتند تا به وسیلهی دیگران در پس معرکه نیفتد.
/td>/tr>/tbody>/table>